هواداران تارنمای ارگ ایران

هواداران تارنمای ارگ ایران

مجموع نظرات و مقالات هواداران تارنمای ارگ ایران
هواداران تارنمای ارگ ایران

هواداران تارنمای ارگ ایران

مجموع نظرات و مقالات هواداران تارنمای ارگ ایران

تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم

تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم بسیار زیاد است،  دو مفهوم و تفاوتهای معنایی عمده ای دارند،  ناسیونالیسم بار سازنده دارد،  و فاشیسم بار برتری جویی دارد.
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
      تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم بسیار زیاد است،  دو مفهوم و تفاوتهای معنایی عمده ای دارند،  ناسیونالیسم بار سازنده دارد،  و فاشیسم بار برتری جویی دارد.
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
تصویر مردم فاشیسم زده،  عکس شماره ۴۸۸۰.
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
لوگو آزادی اندیشه و قلم اینترنتی را پاس دارید،  عکس شماره ۱۶۰۸.
این برگه پیوست لینک زیر است:
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
تیرداد بنکدار
      میان دو مفهوم فاشیسم و ناسیونالیسم، تفاوتهای معنایی عمده ای است، اما در عین حال، باورمندان به هر دوی این ایدئولوژیها، توانایی دور و نزدیک شدن به یکدیگر را دارا می باشند.  بسیاری از منتقدان ناسیونالیسم، همواره با استناد به برخی از تجربیات تاریخی نیمه نخست قرن بیستم میلادی، آن را مساوی یا دست کم مستعد فاشیسم می دانند، در حالی که لزوماً این چنین نیست. در این نوشتار کوشش بر این خواهد بود که ضمن اشاره ای کلی و گذرا به هردوی این مفاهیم، نقاط افتراق و زمینه های اجتماعی یکسان و متفاوت آن ها را بررسی کرده، و سپس به رابطه و اثرات متقابل این دو ایدئولوژی بر یکدیگر خواهیم پرداخت. البته شاید لازم باشد که بر این مهم نیز تاکید کنم که مسائل مطرح شده در این نوشتار، یک بررسی نظری از تجربه تاریخی اروپا است که شاید همه موارد آن قابل تعمیم و یا تطبیق با جهان غیر اروپایی به طور اعم، و خاورزمین به طور ویژه نباشد.
      ناسیونالیسم، بر پایه سه اصل استقلال، وحدت و هویت قرار دارد. این سه اصل موضوع و آرمانی است که همواره توسط ناسیونالیستها دنبال شده است. (هاچینسون و اسمیت، ۱۳۸۶: ۲۶) اما علیرغم این سه اصل، همانطور که آنتونی اسمیت تاکید می کند، ایدئولوژی ناسیونالیسم فاقد تئوری و برنامه مشخصی در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی عمده همچون عدالت اجتماعی، توزیع منابع و مدیریت منازعات می باشد. از این روی است که ناسیونالیسم همواره به عنوان یک ایدئولوژی همپوشان و ثانویه، در کنار ایدئولوژی های عمده تری چون لیبرالیسم، سوسیالیسم و محافظه کاری قرار می گیرد. (اسمیت، ۱۳۸۳: ۴۰) به دلیل همین ماهیت همپوشان ناسیونالیسم است که این ایدئولوژی، قابلیت اختلاط یا انطباق با فاشیسم را هم می یابد. اما این برخلاف ادعای منتقدان و مخالفان ناسیونالیسم، همیشگی و به ناگزیر نیست. ناسیونالیسم تنها در برخی از موقعیتهای ویژه اجتماعی و تاریخی، با فاشیسم ترکیب شده و جنبه فاشیستی پیدا می کند.
      فاشیسم را بایستی که به طور کلی، پاسخی کوتاه مدت برای تضادها و تعارضات بلند مدت و یا دائمی به شمار آورد که در مقاطع مشخصی از تاریخ جهان، ظهور کرده است. اگرچه خاستگاه این پدیده در قاره اروپا بوده است، اما ظهور آن در دیگر نقاط جهان را هم نباید منتفی دانست. اما در عین حال باید به این مهم نیز توجه داشت که ظهور فاشیسم، تنها در موقعیتی ویژه امکان پذیر است. فاشیسم، به عنوان توتالیتاریسم راست، پدیده ای پسا دموکراتیک و پسا صنعتی است که در جوامع مدرنی که از تغییر و تحول مناسبات اجتماعی برخوردار بوده اند، ظهور می کند. بر خلاف کمونیسم (توتالیتاریسم چپ) که تا حدود زیادی محصول جوامع غیر دموکراتیک است، فاشیسم در کشورهای فاقد تجربه دموکراتیک، ظهور نمی کند. زیرا ویژگی اساسی فاشیسم، جلب حمایت و پشتیبانی توده ای است و یک رژیم دیکتاتوری را که فاقد این ویژگی بوده و اساس آن صرفاً بر ارتش، بوروکراسی و یا اعتبار شخص دیکتاتور استوار باشد، نمی توان فاشیستی دانست.
      علاوه بر این، برای ظهور فاشیسم، همانطور که پیشتر هم اشاره شد، درجه ای از رشد صنعتی لازم است و مهمترین هدف فاشیسم نیز، حل قهرآمیز تضادهای درونی جوامع صنعتی می باشد.( ابنشتاین و فاگلمان، ۱۳۷۶: ۵۷-۱۵۶) برای همین منظور است که جنبش های فاشیستی، تلاش در تکیه بر آرمانهایی می کنند که مورد تائید و استقبال بیشترین نیروهای اجتماعی قرار بگیرد. ناسیونالیسم، مهم ترین آرمانی است که می تواند برای این منظور، مورد استفاده فاشیسم قرار بگیرد. بر خلاف تحلیل مارکسیست ها که فاشیسم را ناشی از زوال سرمایه داری در اثر گسترش تعارضات طبقاتی می پندارند، فاشیسم جنبشی است که هریک از طبقات و اقشار مختلف اجتماعی، بنا به دلیلی با آن همراهی نشان می دهند.
      انگیزه های ملی گرایانه و گاه شوونیستی، همواره می تواند در شمار عام ترین وجوه اشتراک در میان طبقات و گروههای مختلف اجتماعی باشد که در صورت اتکای فاشیستها بر آنها و ارائه وعده پیروزی و پرخاشگری و تعرض بر علیه دشمنان داخلی و خارجی، حمایت قابل ملاحظه و وسیعی را برای فاشیسم به دنبال خواهد داشت. (ابنشتاین و فاگلمان، ۱۳۷۶:  161) به این ترتیب است که فاشیسم علی رغم آنکه یک نظام فکری منسجم و مستقل بهره مند بوده است، اما در فرآیند نظام مند شدن خود، از بطن ناسیونالیسم تندرو و همچنین دین ایدئولوژیک، ارزشهایی را استخراج کرده و از آن برای جلب توجه و حمایت عمومی استفاده می کند. به این ترتیب فاشیسم به پدیده ناسیونالیسم مضهااعف مبدل می شود که ترکیبی از مشخصه های سیاسی و ایدئولوژیک ذاتی فاشیسم، با اعتقادات ملی متعارف می باشد که با تکیه بر آرزوهای سرخورده ملی، گرایشهایی افراطی را به وجود می آورد.
      مهمترین جلوه این افراط گرایی که ابتدا مبتنی بر ناسیونالیسم بوده و سپس بر آن تاثیر می گذارد، گسترش طلبی سرزمینی است. گسترش طلبی سرزمینی که اغلب با نیاز به فضای حیاتی توجیه می شد، سیاست مرزی را به سیاست فضای حیاتی تغییر داد که اگرچه در ابتدا می توانست از منظری ناسیونالیستی، با منزلت یک قدرت جهانی سازگار باشد، اما رژیم های فاشیستی، آنچنان که ارسطو کالیس تشریح کرده است، این سیاست را به دلیل فوریت تاریخی مورد نظرشان، محبوبیت بخشیده و افراطی کردند و این امر نیز برخاسته از الزام مشخصاً فاشیستی وحدت آرمانشهر و واقعیت بود.
      به این صورت که رویکرد نامتعارف فاشیستی به سیاست خارجی، تمایز نگرش سیاست قدرت به اهداف دست یافتنی و دست نیافتنی را منسوخ، و به جای آن حکم به پیروی از یک اراده گرایی عظمت طلبانه می دهد. به این ترتیب بود که دوگانگی نوینی میان "امر ملی" و "امر فاشیستی" پدید آمد و گسترش طلبی سرزمینی را که ابتدا مبتنی بر آمال ناسیونالیستی بود، مبدل به یک تعهد ایدئولوژیک فاشیستی کرد. (کالیس، ۱۳۸۲: ۵۴-۳۵۳) این مهم سبب شد که به تدریج( پیش و بیشتر از آلمان در ایتالیا) جریانها و گرایشات ناسیونالیستی، حتی از پیش از سقوط فاشیسم، مسیر خود را از ایدئولوژی حاکم جدا سازند.
      با شکست مفتضحانه و همه جانبه ایدئولوژی فاشیسم در پی وقایع جنگ جهانی دوم، و نیز تبعات ویران گری که سیاست گسترش طلبی سرزمینی فاشیستی برای آلمان و ایتالیا به بار آورد، مدلی که از همپوشانی ناسیونالیسم با فاشیسم پدید آمده بود، کاملاً از اعتبار افتاد. در مقابل، ناسیونالیسم مدنی و لیبرال کشورهای متفق غربی که در جنگ جهانی دوم پیروز شده بود، الگوی نوین و مسلط ناسیونالیسم گردید. ناسیونالیسم قومی – نژادی، علاوه بر آن که مورد استفاده فاشیستها قرار گرفته و شکست خورده بود، به دلیل خاص گرایی اصلاح ناپذیرش هم قابلیت انطباق و تعامل با ایدئولوژی های سیاسی بزرگ را نداشت. اما در مقابل، ناسیونالیسم لیبرال که اولویت را بر تامین نیازهای هموطنان مشروط بر تبارشناسی فرهنگی آنها کرده بود، ملت را در تقابل با ناسیونالیسم قومی – نژادی، گروه دارای تاریخ، سرزمین و فرهنگ عمومی مشترک تعریف کرد. (اسمیت، ۱۳۸۳: ۶۰) پس از آن بود که ناسیونالیسم در اروپای غربی، به تدریج و غالباً از موقعیت یک ایدئولوژی سیاسی نزول کرده و مبدل به کارکرد دولتهای مدرنی شد که پیگیر منافع و اولویتهای ملی، در سطوح مختلف ملی، منطقه ای و جهانی بودند.
      به این ترتیب است که همپوشانی ناسیونالیسم با فاشیسم را تاکنون باید محدود به دوره و موقعیتی مشخص دانست. اتهامی که از سوی برخی منتقدان ناسیونالیسم، مبنی بر همپوشانی دائمی میان این دو مکتب طرح می گردد، آن چنان که شرح داده شد، با واقعیت تاریخی سازگاری نداشته و به دور از دقت مفهومی است. هم کاسه کردن ناسیونالیسم با فاشیسم، به لحاظ نظری، بسیار بیش از تقلیل مارکسیسم به استالینیسم، نادرست می نماید. اما این که ظهور فاشیسم در دوره معینی رخ داده است، به منزله این نمی باشد که امکان ظهور دوباره فاشیسم، کاملاً منتفی است. هرگاه از درون مناسبات دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک سیاسی، یک جامعه صنعتی شده، جنبشی سربرآورد که سودای آن را داشته باشد که با ایجاد یک جنبش وسیع و تمامیت خواه توده ای، تضادها و تعارضات درونی جامعه را با شیوه قهرآمیز حل و فصل کرده، و مرز بین واقعیت و رویا را به ویژه در عرصه سیاست خارجی، مخدوش کرده و مثلاً به دنبال سیاستهای الحاق گری باشد و به آن توجیه ایدئولوژیک بخشد، می تواند طلیعه ای از ظهور مجدد فاشیسم باشد. این فاشیسم نوظهور هم می تواند اعتبار اولیه خود را از ناسیونالیسم کسب کند، و هم از سایر ایدئولوژیها یا باورهایی که محبوبیت عام داشته باشند.
منابع:
۱.ابنشتاین، ویلیام و فاگلمان، ادوین (۱۳۷۶). مکاتب سیاسی معاصر: نقد و بررسی کمونیسم، فاشیسم، کاپیتالیسم و سوسیالیسم. (حسینعلی نوذری، مترجم). تهران: انتشارات نقش جهان.
۲. اسمیت، آنتونی (۱۳۸۳). ناسیونالیسم. (منصور انصاری، مترجم). تهران: موسسه مطالعات ملی.
۳. اسمیت، آنتونی و هاچینسون، جان (۱۳۸۶). ملی گرایی. (مصطفی یونسی و علی مرشدی زاد، مترجمان). تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
۴. کالیس، ارسطو (۱۳۸۲). ایدئولوژی فاشیست: سرزمین و گسترش طلبی در ایتالیا و آلمان ۱۹۴۵-۱۹۲۲. (جهانگیر معینی علمداری، مترجم). تهران: انتشارات امیرکبیر.
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
نظرها و پرسشها و پاسخها
   ع ر پویا:  درود بر شما همانطور که مبسوط داشتید ناسیونالیسم در مفهوم ملت گرایی ترادف صد در صدی با دموکراسی دارد،  و هر گونه فاشیسم و دیکتاتوری یا ایدئولوژی را نمی پذیرد.
   نظر انوش راوید:  ناسیونالیسم تعریف خاص خودش را دارد،  که در کل می شود عشق به سرزمین و کشور و مردم،  ولی راسیسم و فاشیسم معانی دیگری دارند.
      می بینیم در تلویزیون های کمونیستی و دینی لوس آنجلس و اروپا بشدت از ناسیونالیسم بد گویی می کنند.  می گویند ناسیونالیسم حتماً به فاشیسم ختم می شود،  اما من انوش راوید آنچه که در تاریخ قرون جدید خواندم،  کمونیستها و دینیها بودند،  که به فاشیزم ختم شدند.  ناسیونالیسم بخاطر عشق به مردم و کشور هیچ وقت بسوی راسیسم و فاشیسم نمی رود.
      آنچه که از ناسیونالیسم در تلویزیونهای لوس آنجلسی به نمایش می گذارند،  راسیسم بی برنامه کاسبکارانه است.  یک نمونه می گویم و همه در این مدل هستند.  طرف کتاب حقه بازی و شیادی دو قرن سکوت زرین کوب را چاپ کرده،  برای اینکه آنرا بفروش برساند،  در صحبتهایش کلی از اعراب بدی می گوید،  و خود را هم ناسیونالیسم می داند.
      ناسیونالیسم هیچ وقت از هیچ ملتی بدی نمی گوید و دشمنی نمی کند،  و تفکر فاشیسم ندارد،  و همیشه در راه برقراری بهترین روابط دوستانه میان ملتها می کوشد.  جغرافیای ناسیونالیسم امروز ایران،  شامل تمام جغرافیای سیاسی ایران است،  و ناسیونالیسم تاریخی ایران جغرافیای تاریخی هر دوران را شامل می شود.
      جغرافیای جمعیتی ناسیونالیسم امروز ایران تمام مردم ایران در هر گویش و تیره و کیان را در بر می گیرد،  و هیچ تفاوتی بین مردم ایران قائل نیست.  هر گونه تفکر خود پسندانه قومی و زبانی در واقع نژادپرستی و راسیسم است،  و هیچ ربطی به ناسیونالیسم ندارد.  ناسیونالیسم واقعی بشدت با راسیسم و فاشیسم مبارزه و آنها را افشا می کند.
...............
   برچسبها:  فاشیسم، ناسیونالیسم، ناسیونالیسم لیبرال، ناسیونالیسم ایرانی، ملیگرایی، تیرداد بنکدار، فاشیزم، راسیسم.
.............
تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید،  لینک آن در ستون کناری
 ماهنگ عکسهای موزه عصارخانه شاهی اصفهان، مشروح در http://arqir.com/379
............................
    توجه ۱:  اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  تارنمای انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
   توجه ۲:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری ارگ ایران بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید.  در جهت دانش مربوطه این تارنما،  با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
   توجه ۳:  مطالب وبسایت ارگ ایران،  توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به ارگ ایران مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arqir.com.
ارگ ایران   http://arqir.com
پرسشهای خود را ابتدا در جستجوهای تارنما بنویسید،  به احتمال زیاد پاسخ خود را می یابید
جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید،  و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید

ملیگرایی باستانگرایی نیست

ملیگرایی باستانگرایی نیست اصل مهمی در ملیگرایی است،  بسیاری فکر می کنند ملیگرایی باستانگرایی است،  درصورتیکه ملیگرایی تمام بود و نبود کشور را شامل می شود. 

ملیگرایی باستانگرایی نیست

پیش نویس

ملیگرایی باستانگرایی نیست اصل مهمی در ملیگرایی است،  بسیاری فکر می کنند ملیگرایی باستانگرایی است،  درصورتیکه ملیگرایی تمام بود و نبود کشور را شامل می شود.  بودهها در حال و نبودهها که در گذشته ها بودند.  در اصل ملی گرایی دفاع از دمکراسی و آزادی اندیشه و قلم است،  نه گفتن  نوشتن از رویاها و آرزوهای تاریخی و از دست رفته تاریخی.

ملیگرایی باستانگرایی نیست

تصویر انوش راوید در تخت جمشید،  عکس شماره 4881 .

ملیگرایی باستانگرایی نیست

لوگو در جهت علم باشید نه عقیده،  عکس شماره 1615.

این برگه پیوست لینک زیر است:

کلیک کنید:  تاریخ عشق به ملت و میهن

ملیگرایی باستانگرایی نیست

ملیگرایی باستانگرایی نیست

باستانی گرایی هم ملی گرایی نیست

مسعود رفیعی طالقانی

      هندوانه و آجیل شب یلدا را اگر وانهیم،  که البته در چنین روزگاری از کثرت دغدغه،  باید که چنین کنیم،  می‌توان از دریچه یلدا به مسائلی دیگر نگریست.

      حتی دوباره زاده ‌شدن خورشید و فرو افتادن شب ظلمانی،  که عده‌ای در دوران‌های مختلف آن را به استعاره ظلمت ظلم قلمداد کرده‌اند،  هم شاید تلقی‌ تکراری از یلدا شده باشد.  تلقی‌ تکراری از امیدهای موهوم که بی‌عملی و انفعال را توجیه کرده است،  به امید فردا‌هایی که شاید بیایند،  و حتی عمل بدون میانجی را.

      پس آن را هم به کناری می‌گذاریم،  و به موضوعی دیگر می‌پردازیم:  «اگر یلدا را به عنوان یکی از عناصر فرهنگ دیرین ایرانی در نظر بگیریم،  و فرهنگ را یکی از عناصر هویت ملی،  پس می‌توان از یلدا به سیاست راهی باز کرد،  زیرا هویت ملی گرچه گاهی وجودش مخدوش از آیین‌های متهاجم و سنت شده،  اما همان چیزی است که اگر نباشد،  حاکمیتی نمی‌تواند بود،  زیرا ملتی شکل نمی‌گیرد،  و سرزمین بی‌ملت،  برهوت است،  و ملت بی‌سرزمین،  ملت نیست!  بدین اعتبار می‌توانیم از پلی که از یلدای تاریخی به پهنه سیاست می‌زنیم،  به گفتمان‌های سیاسی برسیم،  که دو تای آن‌ها یکی باستان‌گرایی است،  و دیگری ملی‌گرایی،  و دست‌کم در همین تاریخ معاصر خودمان ببینیم،  که چه کسانی و چرا به این گفتمان‌ها متوسل شده‌اند،  و از آن استفاده یا سوءاستفاده کرده‌اند!

      روشن است همین حالا بسیاری این باور را دارند،  که باستان‌گرایی همان ملی‌گرایی است.  اما بینش علمی با پشتیبانی فاکت‌های تاریخی اثبات می‌کند،  که این دو،  گفتمان‌هایی متفاوت از یکدیگر بوده‌اند،  گرچه عناصر گفتمانی آن‌ها گاهی با یکدیگر منطبق بوده‌اند.

      روزگاری طولانی ملی‌گراها در ایران متهم به این بوده‌اند،  که به نبش قبر تاریخ پرداخته‌اند.  حال آن‌که، ملی‌گرایی در ایران،  جزو معدود گفتمان‌های سیاسی – اجتماعی بوده،  که همگام با چند گفتمان رایج دیگر،  امکان «سیاسی شدن» را فراهم آورده است،  آنچنان که امکان اید‌ئولوژی شدن خود را.

      ملی‌گرایی هم مانند گفتمان‌های دیگری چون اسلام سیاسی در ابعاد مختلف‌اش،  غرب‌گرایی،  گفتمان چپ و... در طول تاریخ معاصر ایران بی‌قراری خود را حفظ کرده،  چندی به قدرت رسیده و چندی به عزلت افتاده،  اما دست‌کم ماهیتی روشن و البته دموکراتیک داشته است.  در مصاف ملی‌گرایی،  مضاف بر گفتمان‌های دیگری که ذکر شد،  اما یک گفتمان بیشتر بی‌قراری کرده است،  و آن همان گفتمان باستان‌گرایی است.

      آنان که اتهام نبش قبر تاریخ را به پیشانی ملی‌گرایان چسبانده‌اند،  شاید ندانسته‌اند که اتفاقا این اتهام برازنده گفتمان باستان‌گرایی است،  که می‌کوشد خوف و خفت و خلا عقب‌ماندگی سیاسی-اجتماعی را با ماله باستان‌گرایی و افتخار به آنچه مثلا در چهار‌هزار سال پیش داشته‌ایم پر کند.  البته یک جریان پان‌ایرانیستی هم در این بین،  میان ملی‌گرایی و باستان‌گرایی ایستاده است.  این جریان بر این باور است که پان‌ایرانیسم برخلاف پان‌عربیسم، پان‌ترکیسم، پان‌اسلاویسم و... ماهیتی ابژکتیو (عینی) دارد،  که دارای واقعیت تاریخی است و آن پان‌های دیگر ماهیتی سوبژکتیو دارند،  و فاقد واقعیت تاریخی‌اند و بیشتر جست‌وجوهایی هستند برای دست یافتن به یک یوتوپیا.

      پان‌ایرانیست‌ها عقیده دارند سرزمین کهن ایران به معنای گردهمایی بزرگ سرزمین‌های ایرانی‌نشین،  در دوران هخامنشی برقرار بوده،  و با حمله اسکندر دچار تجزیه شده،  سپس با تشکیل دولت اشکانی دوباره تجمع یافته،  و با ورود اسلام به ایران چند پاره شده،  و آنگاه بار دیگر با برآمدن سلسله شیعی مذهب صفوی،  شمایی از شکل باستانی خود را یافته است،  گرچه دوباره در دوره قاجار اوضاع دیگرگون شده است.  به زعم آنان پان‌ایرانیسم دارای یک ماهیت تاریخی چند ‌هزار ساله است،  و با یورش بیگانگان گاه‌گاهی از هم گسیخته است.

      این عقیده میانی را اما اگر کنار بگذاریم،  باز سخن از دو گفتمانی است،  که در بالا گفته آمد.

      باستان‌گرایی، آنچنان که از نامش بر می‌آید گفتمانی است شورمند از میراثی که پیش‌تر‌ها داشته‌ایم؛  شکوه و اقتدار، تمدن و تربیت، قدرت و صلابت و فرمانروایی بر بخش وسیعی از جهان آن روزگاران.  این گفتمان، منظومه معنایی خود را پیرامون همین چند مفهوم شکل داده و نیروهای خود را در چارچوب همین منظومه، مفصل‌بندی کرده است.  بی‌قراری، اوج‌گیری و هژمونی این گفتمان، در طول تاریخ معاصر ایران به استثنای عصر مشروطیت،  از آغاز تا سال‌های پایانی حکومت رضاخان میرپنج و سپس در سال‌های دهه 50 خورشیدی و همزمانی با جشن‌های دو‌هزار و پانصد ساله و... بسیار مشهود بوده است.

      از این دو که بگذریم در سال‌های اخیر هم رد پای بازشکل‌گیری این گفتمان در برخی نهادها و تفکرات دیده می‌شود.  به نظر می‌رسد سوداگران قدرت در ایران،  هر گاه از ناکامی گفتمان‌های پیشینی اطمینان یافته و نیروهای اجتماعی را سرگردان می‌بینند،  در صدد بر می‌آیند تا طرحی نو دراندازند و نیروهای اجتماعی و مطالبات را مفصل‌بندی‌ تازه کنند،  پس به باستان‌گرایی رو می‌آورند.  زیرا ربط زیادی با فرهنگ اجتماعی و هویت ملی ایرانیان دارد،  و ذهن شهروند ایرانی را به خود جلب می‌کند.

      برای مثال وقتی رضاخان بساط حکومت قاجار را در ایران برچید،  یا بساط قاجار را به نفع او برچیدند،  بر چند گفتمان خشم داشت.  اولی گفتمان مشروطه و نمادها و نمایندگان اصول‌مندش بود و دیگری گفتمان اسلام سیاسی،  که خود این دو گفتمان هم با یکدیگر تضادی گاه آشکار و گاه پنهان داشتند.  ایران اما در آن دوران تشنه امنیت، تمرکز، اقتدار و پیشرفت بود و با این اوصاف بود که رضاخان بر مسند قدرت نشست و حاکمیت خود را بر گفتمان باستان‌گرایی استوار کرد،  اگرچه روشنفکران سابقا مشروطه‌خواه که پیشتر از وی حمایت کرده بودند،  طالب گفتمانی یکسره سکولار و غرب‌گرا بودند،  و داد دیکتاتوری منور سر می‌دادند و گفتمان اسلام سیاسی هم گوشه چشمی به حکومت اسلامی در عصر غیبت داشت.

      پس حکومت رضاخان در ابتدا جنبه‌های استعاری خود را حفظ کرد تا غضب دیکتاتور نسبت به گفتمان‌های مذکور نمایان نشود.  شخص رضاخان هم در میان سکولارها مورد اعتماد بود و هم او در مقاطعی خود را منتسب به مذهب می‌کرد.  تا آنجا که در محفلی سخن از جدایی دین و سیاست می‌گفت و در محفلی دیگر گل بر سر می‌مالید و بر سینه می‌زد.  اما واقعیت گفتمان پهلوی، باستان‌گرایی بود که نام ناسیونالیسم شاهی را با خود داشت.  به این ترتیب فرض بالا ثابت می‌شود که باستان‌گرایی به مثابه یک گفتمان گریزگاهی بوده است برای سوداگران قدرت.

      ملی‌گرایی اما برعکس هرگز چنین شخصیتی نداشته است.  خاصه آن‌که ملی‌گرایی در ایران معاصر مجال چندانی برای ظهور و بروز نیافت.  تاریخ معاصر ایران هرگز دولتی ملی‌گرا بدان‌سان که دولت دکتر محمد مصدق طلایه‌دارش بود به خود ندیده است.  دولتی که از قلب تشکلی به نام «جبهه ملی» برخاست و در بستر نهضتی به نام «نهضت مقاومت‌ملی» آرام گرفت یا به تعبیری ادامه حیات داد هر چند با کودتایی ضد ملی فروافتاده بود.  دولت و گفتمانی که انگلیس را در ایران خلع ید کرده بود.  گفتمانی که قیام سی تیر در حمایت از آن به پا شد و....

      ملی‌گرایی چندان به شکوه و اقتدار ایران باستان و مفاهیم انتزاعی‌اش کاری نداشته و ندارد،  بلکه در منظومه‌ای از مفاهیم شکل گرفته،  که بارزترین نمادش، ضدیت با استعمار خارجی و استبداد داخلی بوده است.  این نمادها را کجا می‌توان با منظومه معنایی گفتمان‌های باستان‌گرا مقایسه کرد که بیشتر بر مفاهیمی انتزاعی و شکوه و شوکتی کهن تکیه دارد، که بی‌تردید راه را بر حرکت رو به جلوی یک ملت مسدود می‌کند.

      ملی‌گرایی به مثابه یک گفتمان، همانی بود که در عصر مشروطه آیت‌الله نایینی را با یوسف‌خان مستشار الدوله در یک صف قرار داده بود.  در دهه 30مصدق و آیت‌الله کاشانی را در کنار هم و کمی بعد در دهه 40، آیت‌الله طالقانی را در کنار یدالله سحابی. پس استنباط یکسان از دو گفتمان ملی‌گرایی و باستان‌گرایی، بی‌تردید استنباطی غلط و نارواست. اولی به ایران فردا می‌اندیشیده است، و برای آن تکاپو کرده و دومی به ایران دیروز و استخوان‌های در خاک.

      حالا یلدای باستانی وقتی به عنوان یکی از نمادهای فرهنگی و سپس هویت ملی بدل می‌شود، اثری اجتماعی بر می‌انگیزد و خود دریچه‌ای برای ‌گذار از باستان‌گرایی به ملی‌گرایی می‌گشاید و شاید کمترین اثرش باید این باشد که باستان‌گرایی همان ملی‌گرایی نیست.

ملیگرایی باستانگرایی نیست

نظرها و پرسشها و پاسخها

      در این بخش نظرها و پرسشها و پاسخهای شما را می نویسم،  و سعی کنید در بخش نظرها پائین همین صفحه بنویسید،  یا اگر دوست داشتید مقاله خود را ایمیل کنید،  تا در برگه ای جدا گانه پست کنم.

ملیگرایی باستانگرایی نیست

    نظر انوش راوید:  ملی گرایی یا ناسیونالیسم از بدو پیدایش بورژوازی پیشرفته از ساختارهای تاریخی اجتماع،  یا به تعریف دیگر در قرون جدید شکل گرفت،  و همیشه تعریفهای جدید به آن افزوده شد.  البته قبل از قرون جدید برای اولین بار در تاریخ ملی گرایی در شاهنامه فردوسی دیده می شود.  اما آن نوع ملی گرایی چیزی در حدود قوم گرایی است،  زیرا زمان فردوسی جغرافیایی سیاسی معنا نداشت،  و جغرافیای قبیله ای در جهان حاکم بود.

      از ابتدای پیدایش ملی گرایی بر دو نوع اصلی بود،  ملی گرایی واقعی و ملیگرایی ساخته شده بدست استعمار و امپریالیسم،  که می شود گفت ناسیونالیسم تقلبی.  همیشه ناسیونالیسم تقلبی یا ملیگرایی تقلبی در کشورهای تحت نفوذ مستقیم و غیر مستقیم استعمار و امپریالیسم باعث گمراهی مردم می شد،  و به راسیسم یا فاشیسم یا باستان گرایی ختم می شد،  و نتیجه برای مردم آن کشور نداشت.

...............

   برچسبها:  ملیگرایی، باستان گرایی، ملی گرایی، پان ایرانیسم، ناسیونالیسم ایرانی، مسعود رفیعی طالقانی، ناسیونالیسم تقلبی، ملیگرایی تقلبی، انوش راوید.

.............

ملیگرایی باستانگرایی نیست

مستند های مربوط

مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید،  لینک آن در ستون کناری

http://arqir.com

 

............................

کلیک کنید:  تاریخ رشد و تکامل در ایران

کلیک کنید:  تفاوتهای ناسیونالیسم و فاشیسم

کلیک کنید:  دروغگویی آتش سوزی تخت جمشید

    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  تارنمای انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   توجه 2:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری ارگ ایران بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید.  در جهت دانش مربوطه این تارنما،  با استراتژی مشخص یاریم نمایید.

   توجه 3:  مطالب وبسایت ارگ ایران،  توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به ارگ ایران مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arqir.com.

ارگ ایران   http://arqir.com

پرسشهای خود را ابتدا در جستجوهای تارنما بنویسید،  به احتمال زیاد پاسخ خود را می یابید

کلیک کنید:  تماس با ما      :     http://arqir.com/1

جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید،  و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید